حجت حق
جمعه های تکراری
اي كه هزار، هزار شمع در انتظار يك نگاه تو سوختند . شوري است عشق تو و دلنشين غمي است به انتظار قدمهايت زيستن، بدان كه مصراع زندگيم با قافيه تو پايان خواهد يافت. بيا كه اگر تو بيايي تمامي شبهاي يلداي غم سپيده صبح را مهمان هميشگي دلم خواهد كرد... نميدانم آيا دل كوچكم تا ظهور تو در تكاپو است يا تا غروب آرزوهايش چيزي نمانده.... اما ... غمگينام و ميترسم كه دلم از جنب و جوش بيافتد و تو نيايي.... افسوس، من و كلمات مجنونم شايد روز آمدنت را نبينيم من به همه كساني كه آن روز تو را ميبينند و در دو سوي خيابانها قلبهاي سبزشان را به تو هديه ميدهند، حسوديم ميشود مولاجان منتظرم هر لحظه كه روي ماهت را ببينم بيابهترين ناجي ما؛ميداني كه به حضورنازنينت محتاجيم چراكه انسانهامعناي نفس پاك گلهارا از ببرند بيا و مارا تولدي دوباره ببخش مولا جان ادركني آقاي من امشب تمام ستاره ها را فرا مي خوانم آقاي من نكند نيايي من دلم را براي بودن با تو پيوند مي زنم آقاي من كجايي؟... امشب براي بودن زمزمه خواهم كرد و باور خواهم كرد آقاي من سياهي چشمانم را به دنبالت مي فرستم خدا كند كه بيايي...
نظرات شما عزیزان:
ماه را از آسمان مي خوانم وتو را از دل شب
با تاريكي شب
امشب ستاره باران خوام كرد خانه قلبم را
قدم هايم را استوارتراز هميشه خواهم برداشت
زيرا مي دانم در چند قدمي ام هستي
چشمان خسته ام را
خواهم يافت آنچه را تاكنون در انتظارش بودم
آمين يا رب العالمين
مدیریت وبلاگ آخرین بت شکن
By Ashoora.ir & Night Skin