حجت حق

جمعه های تکراری

 

سلام بر تو ای خورشیدی که در پشت ابر گناهان امت پنهان شده ای

و در غربت و تنهایی نظاره گر تمام لحظات زندگی ما هستی.

سلام بر تو ای عزیز دل زهرا(س)

تویی که مادرت در آن لحظه های سرتاسر غم و درد

در میان شعله های آتش با دلی مالامال از غم و درد تو را صدا زد و گفت:

«ای مهدی من! کی خواهی آمد تا انتقام مرا از ظالمان و غاصبان رو سیاه روزگار بگیری؟»

سلام بر تو ای شمشیر علی در غلاف؛

ای کسی که علی آرزومند دیدار توست

و دعا می کند برای لحظه ای که تو بیایی و با ذوالفقار حیدری

انتقام پدرت را از دشمنانش بگیری؛

همان دشمنانی که حق او را غصب کردند؛

بر صورت همسرش سیلی زدند و بازو و پهلوی تنها یاورش را شکستند

و او غریبانه در گوشه تنهایی و غربت سالها به سر برد

در حالی که به فرموده خودش خار در چشمش و استخوان در گلویش بود.

سلام بر تو ای وارث انبیاء و اولیاء

کاش دل نوشته هایم خواننده ای جز خودت نداشت

زیرا دانستن اینکه برای شما می نویسم و دیگران آن را می خوانند پریشانم می کند.

امروز در حالی این نامه را برایت می نویسم که قلبم از عشق به تو مالامال است

و بغض سنگینی گلویم را می فشرد

. دوست دارم در کنارم باشی تا رودررو به تو بگویم که چقدر دوستت دارم

اما افسوس که اعمال من،

برآورده شدن آرزویم را محال نموده است.

گرچه چشم هایم نمی تواند تو را ببیند

ولی یقین دارم که تو در کنارم هستی و بر کارهایم نظارت داری.

در مشکلات زندگی دست های شما یاری کننده من است

گرچه تو آسمانی هستی و پاک

و من زمینی و غرق گناه اما برای من چه تکیه گاهی محکم تر از شما،

به خاطر همین تو را بهترین مونس و پناه گاهم می دانم

و در غروب جمعه ها غصه هایم را برایت می گویم

و از تو می خواهم که برایم دعا کنی تا عاقبت به خیر گردم

و روزی که ظهورت تحقق پیدا نمود رو سفید باشم.


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 14:13 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: دل نوشته  
برچسب ها: شعردرباره امام زمان امام زمان عج


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 14:11 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: دل نوشته  

سینه آتش‏ گرفته‏ ام را به حراج گذاشته ‏ام.

مرا بخرید ای روزهای خاکستر گرفته!

دفنم کنید زیر الوار سوزان مهجوری!

رهایم کنید در رنج بی‏حساب دوری!

چگونه نسوزم ، وقتی او هست و من از دیدنش محرومم؟!

چگونه خاکستر نشوم ، وقتی آتش عشقش را آبی نیست ؛

وقتی نامش هست و خاطره‏ای از سیمایش نیست؟!

اما زندگی خوش است بر کام عاشقان ،

تا آمدنش ، به دق الباب دل عاشق می‏آید.

جوابم بده ، ای محل اسرار آسمان‏ها ،

ای صاحب دیوان بارگاه ربوبی! من ، یک کهکشان سؤالم؛

سیاره‏ای کوچک در «راه مکه» آمدنت.

خورشید منظومه آل یس!

کدامین مدار ، گرد سیمای آسمانی تو می‏گردد؟

کدامین کهکشان ، نشانی حقیقت افکار و اجداد اهورایی توست؟

من یک آسمان سؤالم. مرا در انبوهی راه‏ ها و کوره‏ راه ‏ها،

در جنگ امید و ناامیدی، رهنمون باش!


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 14:9 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: دل نوشته  

 


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 14:4 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: شعر   

 

این جمعه ها که ختم به مختار میشود

بدجور دل ، طالب دیدار می شود

ای منتقم بیا که به عالم نشان دهیم

شیعه عزیز است و جز او خوار می شود . . .

.

.

.

وقتی میگیم خدا کند که بیایی

شاید او می فرماید خدا کند که بخواهید . . .

.

.

.

روی تو را ز چشمه نور آفریده اند / لعل تو از شراب طهور آفریده اند

خورشید هم به روشنی طلعت تو نیست / آیینه تو را ز بلور آفریده اند

پنهان مکن جمال خود از عاشقان خویش / خورشید را برای ظهور آفریده اند . . .

.

.

.

ای آخرین توسل سبز دعای ما

آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟

شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین…

بی تو چه زود میگذرد هفته های ما

.

.

.

منتظرم منتظرم مسافرم زود برسه

یه صبح جمعه تو دعا مهدی موعود برسه

.

.

.

ما مست علوفه ایم، مردن بهتر / بی برگ و شکوفه ایم، مردن بهتر

از غیبت طولانی تان شد معلوم / ما مردم کوفه ایم، مردن بهتر . . .

.

.

.

لحظه لحظه بوى ظهور مى آید / عطر ناب گل حضور مى آید

سبز مردى از قبیله عشق / ساده و سبز و صبور مى آید . . .

.

.

.

تو امام عصری و عصر جمعه های من این همه دلگیر!

گنهم چیست که در مرداب خویش افتاده ام گیر . . .

.

.

.

به یاد او همه غم ها ز سینه دور شود

دلم به رغم سیاهیش غرق نور شود

همیشه منتظرش بودم ای خدا مپسند

که بعد مردن ما جمعه ی ظهور شود . . .

.

.

.

من برای آمدنت  ای تک سوار گل دل را پر پر

قران به سر  گرفته فریاد کنان  باز نوحه سر می کنم

اشک چشمم اگر کم است برایت دلم را آب میکنم . . .

.

.

.

تا نقش تو هست نقش آیینه ما

بوی خوش گل نشسته در سینه ما

در دیده بهار جاودان می شکفد

با یاد تو ای امید دیرینه ما . . .
.

.

.

یک روز نسیم خوش خبر می آید

بس مژده به هر کوی و گذر می آید

عطر گل عشق در فضا می پیچد

می آیی و انتظار سر می آید . . .

.

.

.

ماندیم به داغ انتظارت، مددی

ما و غم ودرد بی شمارت، مددی

دلخسته از این غمی که در ریشه ماست

در آرزوی فجر بهارت، مددی

.

.

.

ای راحت دل، قرار جانها برگرد

درمان دل شکسته ما، برگرد

ماندیم در انتظار دیدار، ای داد

دلها همه تنگِ توست آقا برگرد . . .

.

.

.

دل از ما برد و روی از ما نهان کرد

خدایا با که این بازی توان کرد

تا کسی رخ ننماید نبرد دل ز کسی

دلبر ما دل ما برد به ما رخ ننمود . . .

.

.

.

عصریست غریب و آسمان دلگیر است

افسوس برای دل سپردن دیر است

هر روز بـهان ه ای گرفتیم و گذشت

عیب از من و توست عشق بی تقصیر است . . .

.

.

.

نگاه کن به قلب من که سرخ از غرور توست

نگاه کن به چشم من، به راه تا عبور توست

نگاه کن به جان من، در انتظار جمعه ای ست

که وعده داده اند و گفته اند ظهور توست . . .

.

.

.

خیمه نشین فاطمه دلم برات پر میزنه

اسم قشنگت آقا جون هر تپش قلب منه

دلم برای دیدنش می گیره از من بهونه

ندبه می خونم دوباره با اشکای دونه دونه . . .

.

.

.

گر پرده زرخ باز نماید مهدی(عج)

از خلق جهان دل برباید مهدی(عج)

ای شیعه چنان منتظر مولــی باش

گویی که همین جمعه بیاید مهدی(عج) . . .

.

.

.

جمعه یعنی یک غروب وعده دار /  وعده ترمیم قلب یاس زار

جمعه یعنی مادر چشم انتظار / درهوای دیدن روی نگار

جمعه یعنی یه سماء دلواپسی / می شود مولا به داد ما رسی . . . ؟

.

.

.

صبح بی‌تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد  / بی‌‌تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

بی‌تو می‌گویند تعطیل است کار عشقبازی  / عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد

تعجیل در فرجش صلوات

.

.

.

یکی ازجمعه ها جان خواهد آمد / به درد عشق درمان خواهد آمد

غبار از خانه های دل بگیرید /که بر این خانه مهمان خواهد آمد . . .

(اللهم عجل لولیک الفرج)

.

.

.

از نو شکفت نرگس چشم انتظاری ام / گل کرد خار خار شب بی قراری ام

تا شد هزار پاره دل از یک نگاه تو  / دیدم هزار چشم در آیینه کاری ام . . .

بقیه اس ام اس ها در ادامه مطلب

از میان اشک ها خندیده می آید کسی / خواب بیداری ما را دیده می آید کسی

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب / از گلوی بیشه خشکیده می آید کسی . . .

اللهم عجل لولیک الفرج

.

.

.

در اضطراب چه شب‌ها که صبح شان گم شد / چه روزها که گرفتار روز هـفتم شد

چه قدر هفته پر از شنبه شد، به جمعه رسید / و جمعه روز تـفرّج برای مردم شد

.

.

.

از هجر تو طبیعت ما گریه می کند / چشم تمام آینه ها گریه می کند

چشم انتظار آمدنت شیر خواره‌ای است / گهواره‌ای به کرب و بلا گریه می کند . . .

یا مهدی

.

.

.

یا این دل شکستة ما را صبور کن / یا لا أقل به خاطر زینب ظهور کن

دیگر بتاب از افق مکه ، ماه من! / این جاده های شب زده را غرق نور کن . . .

.

.

.

بازهم – صحبت فرداست قرارِ ما ها / بازهم – خیر ندیدیم از این فردا ها

چقدر پای همین وعده ی تو پیرشدند / جگر “مادر ها ” موی سر “بابا ها “

یا مهدی ادرکنی

.

.

.

یک شعر زیبا ( حتما بخوانید )

خدا خالق عشقه / محمد گل عشقه / علی مظهر عشقه / زهرا وجود عشقه

حسن نماد عشقه /  حسین سالار عشقه / عباس ساقی عشقه

زینب شاهدعشقه / سجاد راوی عشقه  / باقر کلام عشقه

صادق احیای عشقه /  کاظم صابرعشقه /  رضا ضامن عشقه

تقی جمال عشقه /  نقی پاکی عشقه / حسن بقای عشقه

مهدی قیام عشقه

اینم دعای عشقه: اللهم عجل لولیک الفرج

.

.

.

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا
تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن …
عکس یک خنجرزپشت سر، پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم
راه عشق و عاشقی و مستی و نجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون را بکش
عکس حــیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن .
در بیابان بلا، تصویر یک ســقا کشید

گفتمش سختی و درد و آه گشته حاصلم
گریه کرد آهی کشید و زینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق ..
عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حســــــــین(ع)
گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

 

.

.

.

درخت پیر خانه ما
سرک می کشد از دیوار
تا رصد کند
شاید
نرگس
گل کند
غروب جمعه!


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 14:1 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: شعر   

 

دعا پشتِ دعا برای آمدنت / گناه پشتِ گناه برای نیامدنت

دل درگیر ، میان این دو انتخاب / کدام آخر ؟ آمدنت یا نیامدنت ؟

.

.

.


بنویس که هرچه نامه دادم نرسید / بنویس که یک نفر به دادم نرسید

بنویس قرار من و او هفته بعد / این جمعه که هرچه ایستادم نرسید . . .

.

.

.


ای جاری ندبه در کمیلم برگرد

بی تو شب تاریک مرا نوری نیست

برگرد ستاره ی سهیلم برگرد . . .

.

.

.


مـا معتقدیم عشق سر خواهد زد / بر پشت ستم کسی تبر خواهد زد

سوگند به هر چهـارده آیه نور / سوگند به زخمهای سرشار غرور

آخر شب سرد ما سحر میگردد / مهـدی به میان شیعه بـر میگردد . . .

.

.

.


ای کاش که یک دانه تسبیح تو بودم

تا دست کشی بر سر سودا زده من

(یا صاحب الزمان)

.

.

.

بوی عطر یاس دارد جمعه ها / وعده دیدار دارد جمعه ها

جمعه ها بر عاشقان ایینه است / وعده گاه عاشقان ادینه است

جمعه ها دل یاد دلبر می کند / نغمه یا بن الحسن سر می کند . .


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 13:59 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: اس ام اس  

دل ما و صفای بارانت، از دعای تو سبز و سیرابیم
«و من الماء کل شئ حی» همه مدیون حضرت آبیم

از زلال تو روشنیم ای آب، دل به دریا که می‌زنیم ای آب
موج در موج شرح دلتنگی ست، لب هر جوی اگر که بی‌تابیم

دجله هر شب هزار و یک قصه از نیستان سامرا دارد
مثل ما که هزار و یک سال است زائر غصه‌های سردابیم

بی‌ تو یک روزِ خوش نبود و نرفت آبِ خوش از گلویمان پایین
یا سرابیم بی تو در پوچی یا که در خواب خویش مردابیم

کی بتابی تو یک شبِ بی ابر، بر شبستان حوض کوچک‌مان؟
و ببینیم باز هم با تو، غرقِ تسبیح موج و مهتابیم

گفته پیری که از بلندی کوه، جویبار دل تو جاری شد
ما که یک عمر رفت و در خوابیم «مگر این چند روز دریابیم»

آمدی بغض کوچه‌ها وا شد، اشکها قطره قطره دریا شد
با شما هر جزیره خضراء شد، در بهارت چه سبز و شادابیم


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 13:53 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: شعر   

در امتداد خزان ، روزها زمستانی

 

و در غیاب شما ، آفتاب زندانی

 

جسارت است ولی یک سوال می پرسم

 

چقدر در پس پرده حضور پنهانی ؟

 

ببین برای شما جمعه ندبه می خوانند

 

نوادگان زمین خسته از پریشانی

 

چه وقت میرسد آقا نگاهتان باشد

 

برای شب زدگان آیت غزل خوانی ؟

 

چرا نمی رسی ای منتقم ببین امروز

 

به نیزه ها شده قرآن به دست شیطانی

 

دوباره پنجره ها ، زل زدن به غربت شهر

در انتظار شما ای طلوع پایانی


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 13:53 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: شعر   

يا رب زغمش تا چند اشکم ز بصر آيد

بنشسته سر راهش ، شايد  ز سفر آيد

تا چند بنالم زار  شب تا سحر از هجرش

كوكب شِمُرم هر شب ، شايد كه سحر آيد

هر دم كه رخش بينم خواهم دگرش ديدن

بازش نگرم شايد يك بار دگر آيد

 از ديده نهان اما اندر دل من جايش

 او را طلبم هر شب شايد كه ز در آيد

با كس نتوانم گفت من راز درون خویش

كز درد غم هجرش دل را چه به سر آيد

مي سوزم و مي سازم از درد فراق اما

تير غم او بر دل افزون ز شمَر آيد

"حيران" به فغان تا کی با محنت و غم همدم

یارب نظری کان شاه از پرده بدر آید


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 13:52 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: شعر   


نوشته شده در یک شنبه 15 بهمن 1391ساعت 13:51 توسط رضابــابــــایی| |
طبقه بندی: شعر   

مجنون شدم که راهی صحرا کنی مرا
گاهی غبار جاده ی لیلا، کنی مرا
کوچک همیشه دور ز لطف بزرگ نیست
قطره شدم که راهی دریا کنی مرا
پیش طبیب آمده‌ام، درد می‌کشم
شاید قرار نیست مداوا کنی مرا
من آمدم که این گره ها وا شود همین!
اصلا بنا نبود ز سر وا کنی مرا
حالا که فکر آخرتم را نمی­کنم
حق می­دهم که بنده دنیا کنی مرا
من، سالهاست میوه ی خوبی نداده‌ام
وقتش نیامده که شکوفا کنی مرا
آقا برای تو نه ! برای خودم بد است
هر هفته در گناه، تماشا کنی مرا
من گم شدم ؛ تو آینه‌ای گم نمی‌شوی
وقتش شده بیائی و پیدا کنی مرا
این بار با نگاه کریمانه‌ات ببین
شاید غلام خانه زهرا کنی مرا



گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن


گفتم به نام نامیت هر دم بنازم
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم


گفتم که دیدار تو باشد آرزویم
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم

گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن

گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن

گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن

گفتم ز حق دارم تمنای سکینه
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه

گفتم رخت را از من واله مگردان
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان

گفتم به جان مادرت من را دعا کن
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن

گفتم  ز هجران تو قلبی تنگ دارم
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم

گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن

گفتم دلم از بند غم آزاد گردان
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان

گفتم که شام تا دلها را سحر کن
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن

گفتم که از هجران رویت بی قرارم
گفتا که روز وصل را در انتظارم



از ميان اشک ها خنديده مي آيد کسي
خواب بيداري ما را ديده مي آيد کسي

با ترنم با ترانه با سروش سبز آب
از گلوي بيشه خشکيده مي آيد کسي

مثل عطر تازه تک جنگل باران زده
در سلام بادها پيچيده مي آيد کسي

کهکشاني از پرستو در پناهش پرفشان
آسمان در آسمان کوچيده مي آيد کسي

خواب ديدم , خواب ديده در خيالي ديده اند
از شب ما روز را پرسيده مي آيد کسي

 



اي آنکه در نگاهت حجمي زنور داري

کي از مسير کوچه قصد عبور داري؟

چشم انتظار ماندم، تا بر شبم بتابي

اي آنکه در حجابت درياي نور داري

من غرق در گناهم، کي مي کني نگاهم؟

برعکس چشمهايم چشمي صبور داري

از پرده ها برون شد، سوز نهاني ما

کوک است ساز دلها، کي ميل شور داري؟

در خواب ديده بودم، يک شب فروغ رويت

کي در سراي چشمم، قصد ظهور داري؟



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Night Skin